سكوت
گذآر سُکوتـ قآنون زندگی مَن بآشد وَقتی وآژِه هآ دَرد رآ نِمی فَهمند
همیشه سکوت خوب نیست! رسم " خوب " ها همین است ؛ دلتنگشان می شوی ! زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت !!! و انتهایش "نگاه او" باشد ... آمیــــــــــــــــــــــــــــــــن در جستجوي جمله و بهانه اي هستـمـ براي نوشتن آنچه که اکنون بر من ميگذرد ، اما جمله اي که تو که میدانستی با چه اشتیاقی … خودم را قسمت میکنم …
تلخ ترین قسمت زندگی اونجاست
روزگاریست که آدمها فقـــــــــــــط سقفهای ِ مشترک دارند نه زندگی های ِ مشترک... این یعنی تنهایی. . . .
خدایا گریه ام می گیرد
کسی که تمام دنیای من بود حالا منت دیگری را میکشد ...
من خیالم راحته تا پای جـــــــون بودم برات
تــــو ندونستی چی می خوای تا بریزم زیر پات
همه ی آرزوهامون دیگه فقط یه خاطـــرست
نفــــــــــــــــسم بودی ولی یه تجربه شدی و بس
کـــــــاش می فهمیدی …. قهر میکنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلندتر بگویی: بـــــــــــمان… نه اینکه شــــــانه بالا بیندازی ؛ و آرام بــــگویى: هر طور راحـــــــــــتى …
گاهی وقت ها آنقدر از زندگی خسته می شوم که دلم می خواهد قبل از خواب ساعت را روی “هیچوقت” کوک کنم … !
عشق واقعی مثل موزیکیست برای رقصیدن ! حتی اگر موزیک تمام شود تو به رقصیدنت ادامه میدهی!
عشق من ، بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد !
گــریان شده دلـــــم….
همچـــون دختـــرکـــی لجبـاز…
پا به زمین می کـــوبد…
تــــو را میـــخواهد…. فقط “تـــــو” را… خسته ام هیچ کس جز خدا! روزهای خوب باهم بودنمان گذشت وقتی با گفتگو مشکلمون حل نشد ؛ وقتی بحثمون به بن بست رسید ، فقط بغلم کن .... همین کافیه ... چه رَســــــــــــــم عَجیبی ستـــــــــــ … دوست داشتن ساده است و باور کردنش سخت ، دستم را بگیر . . . ! ببر . . . ! خسته ام از گریه هایی که همیشه زیر لبخندم پنهان کرده ام
بــــه روی قــاب عکست غبــــار غم نشسته همینه کــــه بغض مـن بـه خاطرت شکسته دیـــدن روی مــــاهت ، ایــن آرزو محـــاله تــــو رو دوبـاره دیـدن ، بــرای من خیــاله از وقتــی پـــر کشیدی ، به آسمـون رسیدی برای من هر چی غــم ، تو دنیا بود خریدی حـالا من و لحظه هـام به انتظار مــی شینیم تـا فصــــــل پـــرواز من همدیگــــرو ببینیم هنــــوز هـــــوای خونه بــــوی صفاتو داره گلای یـــــاس باغچه عطـر تو رو کم میاره تـــو خلوت شبونه بـــرات دعــــــــا می کنم بــــــرای دیــدن تــو خـــــدا خـــــدا می کند اگرروزی داستانم را نقل کردی بگو:بی کس بود اما کسی روبی کس نکرد، تنها بوداما کسی رو تنها نذاشت، دلشکسته بود امادل کسی و نشکست، کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد و شاید بدبود ولی برای کسی بد نخواست.
من سوختم بی آنکه تو بدانی بی آنکه ذره ای با خیال تو آسوده باشم هیچ یاد ندارم با تو به کدامین باغچه سر زده ام مرا بردند مرا بردند تا در نخلستانهای کارون به بندم کشند من خواهم سوخت خاکستر خسته ام را تو روحی دگر گونه بخش
از صدایم اشک می بارد داره بارون می باره / اما چه فایده داره این روزادلم یه نفرومیخوادکــه ازم بپرسه چطـوری؟!؟بگــم:خوبم بغلــم کنه و بــگه:دروغ بـــــــــــسه....چی شــــــــده؟! ...
روزےخواهد رســــــــید.... ان لحظه است"که معنی تمام حرف هاےگفته ونگفته ام رامیفهمی
انـصـــآفــــ نـیـستــــــ بـایـد کـسـی را پـیـدا کـنـم بـگـشـایـد...
مرد خوب… یادت باشـــــــــد :
پروردگــــارا ؛
مَـטּ قول دآده اَم فَقط گاهي دِلتنگ ميشـפּَم..
كُدام خواهِش رآ نَشنيدَم به كُدام دِلتَنگے خَنديدَم ك اَلآטּ اينگـפּنه دِلتَنگم؟!
هـَرچــِ دِلــَمـ را يک فرهاد است و يک بيستون عاشقي تو همين يک وجب ديوار فاصله را بردار...
به دلتنگی هایمـــ دست نزن
يه مدتي نيستم دلگيرم از همه چيزو همه كس خستم....همين خدافظ ترک میکنم و تنهایت میگذارم ... و هر چه بیشتر خودت را از چشمم انداختن...! لایق اعتمادی...
زن مـــــــردانـــــــــه فــکـــــــــــــر کـنــــــــد
wid every broken piece
رفتمــ که نبینیــ پریشانــ شدنمــ را تو کسی که خنده اش طعم زمستان میدهد
و خدا شب را خلق کرد...
این روزها تنها چیزی که می خواهم سکوت است، یک کلبه چوبی وسط جنگل، یک آتش، یک فنجان چای تلخ…. چه رسم جالبی است !!! محبتت را می گذارند پای احتیاجت صداقتت را می گذارند پای سادگیت سکوتت را می گذارند پای نفهمیت نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت و وفاداریت را پای بی کسیت و آن قدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود که تنهایی و بی کس و محتاج !!!
I love my HEART when u love it I love my NAME when u say it
I love my EYES when u look into them I love my LIFE when u are in it کسی هرگز نمی داند چه سازی می زند دنیا چه می دانی تو از امروز چه می دانم من از فردا همین یک لحظه را دریاب
آבمـ ــش ڪَـ ـرבم . . . بــ ـاتَعــریــف هــ ـاَے مـَ ـטּ شَخصـ ــیت پیــבا ڪَـ ــرב غـُ ـرورش را مَـבیـ ــوלּ مـَ ـטּ اســت . . . زیــ ـاב مَغـ ـرور شـُ ـב . . . زیــ ـاב از פֿـ ـوبـ ـے هـ ـای نـَـבاشـ ــتــﮧ اش بــَ ـرایــش گــُفـ ــتم رَفتـــ ـــ ــ ـ خيلي دلم ميخواد به عقب بر گردمو همه چيزو درست كنم اخه گناهم چيه ؟ چرا چيزيو كه دوس دارم از دست ميدم خدايا كم اوردم ناشكر نيستم خودمو سپردم دس تو خيالي نيست جدی میپرسم؛ “دوستت دارم“ را وقتی برای هر دویمان فرستادی هم من ، هم او جداً خیانت میکردی یا رعایتِ عدالت ؟؟!!! دیگه سراغمو نگیر ، که از تو هم بدم میاد دلم یه چند روزیه که ، مرگ نگاهتو میخواد تازگیا حس میکنم ، مال غریبه ها شدی بهتره که یادم بره ، شور یه عشق بی خودی بهتره که دل بکنم ، از کلک نگاه تو جدا کنم راهمو از ، راه پر اشتباه تو هَـــرچــﮧ اَز دســتـــ میرَود ، بُگـــذار برود!! چیـــزی ڪـﮧ بـﮧ التمــاس آلوده بآشـــد نمـے خواهَـــمـ ...!! هَـــرچــﮧ بآشـــد .. حَتـــے زنــدگـے!!!
گاهی فکر میکنم کار تو سخت تر از من است... همیشه منتظر کسی باش که تو رو با همه دیوونگیت قبول داشته باشه و تو رو به همه نشون بده و بگه : این دیوونه ، جیگر منه. رفتنـــ بهــانه نمیـــ خواهــد ؛ In life luv is neither planned nor does it happen for a reason but when the luv is real it becomes your plan for life n reason for living مثل عکاســی ماهر نگاهت میکنم…
از نزدیک ترین زاویه ممکن، و سرت را دقیقا” رو به رویم نگه می دارم خورشید را روی صورتت پخش می کنــم و در ذهنم از امروز تو عکس می گیرم، برای روزهایی که نیستی…!! من همونم كه يه روزي واسه چشمات خونه ساختم بوني ياورت باشه عزيزم خداحافظ برو عشقم، برو که وقت پروازه شده تنهایی ِ دست هایت , بر تمام روحت تازیانه بزند؟؟؟ تمامِ وجودت را برانگیزد و ... و ناگهان فواره ای از اشک , از چشمانت جاری شود؟؟ به تنها چیزی که فکر می کنی اشک های بی پناه من است که بی قرارانه به روی گونه هایم لغزیده اند و من ارام پناهشان داده ام! اهای ببینم؟!! گریه هم نمی توانم بکنم؟ کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چه وزنی دارد! لطفاهی نپرس دلتنگی چه معنی دارد؟! دلتنگی معنی ندارد... درد دارد... مشکل از تو نبود صدا بزن مرا مهم نیست به چه نامی فقط میم مالکیت را آخرش بگذار می خواهم باور کنم ، مال تو هستم
'مـن' مهــــــــم نیست .. ''تــو'' هم مهــــــــم نیستی مهــــــــم ''ما'' بـود کـه از بیـــــــن رفت
رفته ای این روزها خیلی آسون وارد زندگیم شدو خیلی آسون از زندگیم داره میره که ..... اومد دل بسته کرد .....حالام میخواد بره و دل و بشکنه اها ا ا ا ی با توام....... تویی که داری میری ....... چرا اینقدر عجله داری ....باشه برو اما اروم برو زیاد عجله نکن.... اخه بهت وابسته شدم به قلبه تو بسته شدم سکوت کوچه هاي تار جانم، گريه مي خواهد
تمام بند بند استخوانم گريه مي خواهد
بيا اي ابر باران زا، ميان شعرهاي من
که بغض آشناي آسمان گريه مي خواهد
بهاري کن مرا جانا، که من پابند پاييزيم و آهنگ غزلهاي جوانم گريه مي خواهد چنان دق کرده احساسم ميان شعر تنهايي که حتي گريه هاي بي امانم، گريه مي خواهد
عشق شايد زود تو را عاشق و دلتنگ كند اما هرگز تو را سير نمي كند مرد باید وقتی عشقش عصبانیه , ناراحته , میخواد داد بزنه وایسه روبروش بگه : تو چشام نیگا کن , بهت میگم تو چشام نیگا کن حالا داد بزن , بگو از چی ناراحتی... بعد عشقش داد بزنه , گله کنه , فریاد بکشه , گریه کنه.. . حتی با مشتای زنونه ش بکوبه تو بغله مرد آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه همونجا باید بغلش کنه نذاره تنها باشه... حرف نزنه ها , توضیح نده ها فقط نذاره احساس کنه تنهاست مرد باید گاهی وقتا مردونگیشو با سکوت ثابت کنه
آغوشتـــــــ را دوستـــــــ دارمـــــ امــــا از دوباره بــــی پناه شدن می ترسمــــــ...! تو برای من عشق نمیشوی ، تو برایم آنچه که میخواستم نمیشوی از همان اول هم نباید به تو دل میبستم ، میدانستم روزی تمام میشوی نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش! گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است! روزگـار لَعنتــی ... خنده ام میگیرد… مرا از دست دادی بی خیال است… عادت ندارم درد دلم را ، ای کاش فردا که از خواب بیدار میشویم زندگی یک رنگ دیگر باشد...
تاوان کدامین گناه نا کرده را پس میدهیم..??!! منی که. عبادت هایم هم بوی تو را میدهند دل بیماری دارم که. طبیبش تویی در هیاهوی چشمانت.. بدنبال خودم می گردم.... لبانم را خواهم دوخت انچنان که با هیچ دندانی باز نشود زمانی که احساس کنم حرفی برای گفتن ندارم. مـــــــــــــیدانی ؟ همه را امــــــــــتحان کرده ام ! قرص خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــواب خـــــــــــــــــنده های زورکــــــــــــــــــــــــــی . . . هنــــــــــــــدزفری توی گـــــــــــوش و گـــــــــــــــریه کردن دل من این حــــــــــــــــــــرفها حــــــــــــــــــــــالیش نــــــــــــــمیشود ! آغوشــــــــــت را مــــــــــیخواهم !!! بـــــــــــــــــــــــــــــــــــرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد....!!!
دختری نباش که به مردی نیاز داره دختری باش که مردی به اون نیاز داره و این دو باهم خیلی متفاوتند . .
روزگار"نبودنت" را هر روز برایم دیکته میکند و نمره ی من هم هر روز می شود "صفر" هنوز... نبودنت را یاد نگرفته ام.... غیـرتت کُجاسـت؟ زمانی که مَعشوقت از تجاوزِ تنهایی رَنج میکشیــد بهِ جـای دَرکــش ترکـَـش کردی…!! برای چشمانم رفتی؟ تا وقتی تو هستی بعد از مدت ها دیدمش! دلم برات خيلي تنگ شده ميدوني خيلي دوست دارم به فكرتم به فكرمي پس چرا كنارم نيستي بی جهت سعی نکن نمیشود موزیک ذهن انسان ها را حدس زد
آنقدر به مردم این زمانه بگو تمام تـــــــــو مال مــــن است
کوچ پرندگان به مــــن آموخت ، است ،
هــــی لعنتــــی ... اون طــــوریــــم کــــه تــــو فکــــر میکنــــی نیست .. شایــــد عــــاشقت بــــودم،روزی .....! ولــــی ببیــــن بــــی تــــو هــــم زنــــده ام، هــــم زندگــــی میکنــــم ... فــــقــــط گــــاهــــی در ایــــن میــــان، یــــادت ... زهــــر میکنــــد بــــه کــــامــــم زندگــــی را ... همیــــــــــــن !! **********
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم… یه دل گرفته… یه زندگی پر از خالی… من سرشارم از تنــهایـــــــــی…
آغوشی می خواهم که نه زن باشد نه مرد... خدایا زمین نمیایی ؟ !!! *************
ای خدا دستهایت را زیر تنهایی ام ستون کن من از آوارگی بی تو بودن" میترسم" **************************************** آرزوهایم را... یک به یک فراموش کردم ! دیگر هیچ چیز نمی دانم !... دلم را به باد دادم... به همین سادگی !!!
می آیـــــــــــی.... ***** ******** لــَــبخــَــندم رآ بــُــریدم ـ چــه قَــــدر دلَم هَــــوآیَــــت رآ مـ ـے کُــــنَد وقتی دلتنگ شدی یادمــان باشد : وقتی کسی را به خودمان وابســـته کردیم ! در برابرش مسئـــــولیم ... و اشک... هنوز وقتـے آسمان ِ دلمـــ ابریست لمس ِسبك ِ دستان ِ مهربانت را روے ِ مو هایمــ حس مـےكنمــ تو هنوز با تمام ِ نبودنت تنها پناهگاه ِ من از این آدمهایـے
بـــی معرفـــتــــــــــــــ....!
یــــــــک روز نـَِــــم نـَــــمِِِِ مـعـرفـَِتـَتـــ را بــا دریـــایــِ مـحــبــتـــِ دیـــگـران عــوض نـمـیـکـنـم هـرچـنـداز دیــدگــانــم دور بــاشـــی سکوت می کنیم.... ما همیشه ، یا جای درست بودیم در زمان غلط ، یا جای غلط بودیم در زمان درست و همیشه همینگونه یکدیگر را از دست داده ایم ... یه وقتایی باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی ! گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی... گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی... سكوت سكوت شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی آوای تو می آردم از شوق به پرواز آرزوهــایت را یکجــا یادداشت کن ولی تــو یـادت می ره کـه آرزوی دیروزت بـوده آرزویی بکن مگذار که عشق ، به عادت دوست داشتن تبدیل شود مگذار که حتی آب دادن گل های باغچه ، به عادت آب دادن گل های باغچه بدل شود عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست پیوسته نو کردن ِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن تازگی ، ذات عشق است و طراوت ، بافت عشق چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟ عشق ، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه جام بلور ، تنها یک بار می شکند می توان شکسته اش را ، تكه هایش را ، نگه داشت اما شکسته های جام ،آن تکه های تیز برنده ، دیگر جام نیست احتیاط باید کرد همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز بهانه ها ، جای حس عاشقانه را خوب می گیرند در دل دردیست از تو پنهان که مپرس تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس با این همه حال و در چنین تنگدلی جا کرده محبت تو چندان که مپرس چه قشنگه یاد تو افتادن بدون هیچ حرفی چه قشنگه قدم زدن با تو توی هوای برفی.
ما همه به امید آرامش فردا ... چقدر خوبه يكي باشه
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ دلم ميگيره
دلم گاهی آنقدر میگیرد.... قمار
قمــــــار زندگــــــِ ام را به کســـــــِ باختـــــــــم که ""تکـــ دل"" را با ""خشت""بریـــد... جریمـــه اش یک عمـــر حسرتـــــــ شد ... چه باختـــــــــ زیبایــــــــــــِ بــــود... ســکـوتـــــم رو دوسـتـــــ دارم ،
همیشه نمیشود خود را به بیخیالی زد و گفت:
چقدر احمق بودم که اون لحظه هایی که صدام میکردی عروسکم دستانت را ، تو نباشی لحظه ها بیهوده است
درپس لبخند هایم گریه است
تو نباشی غم اسیرم می کند
دوریت هرلحظه پیرم میکند خـُدایـا سـَهـم مـَن ایـن بـود؟!
برای خودت زندگی کن،
کسی که تو را دوست داشته باشد، با تو میماند، برای داشتنت میجنگد... اما اگر دوست نداشته باشد، با هر بهانه ای میرود...!
بعضی حرف ها را “نباید زد”
یواشکی هایمان را دوست دارم...
جایی که فقط منم و تویی.! و خـــدایـی کــه شــاهــد عـشـقـمـان هـسـتـ
بهانه گیر زبان نفهم ، دلم را میگویم... اخر تو را از کجا برایش بیاورم ؟؟؟
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺑﺪﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ...
کم کم دارم به این نتیجه میرسم قلبمو از سینه بکشم بیرون و به خودم بقبولونم که هیچوقت نمیشه با حس عشق و محبت زندگی کرد آهای عاشقا بهم بگید عشق چی بهتون داد که حاضرید واسه عشق جون بدید فقط یه در بوده به دنیای بدبختی...همینو بس
کاش می شد جای من باشی بشکست دلم ، کسی صدایش نشنید . آری دل من بیصدا می شکند ستاره ها وقتی میشکنن میشن شهاب / اما دلی که میشکنه میشه یه سوال بی جواب دیگه تو رو ندارم ، تو رو از من گرفتن / گفتن فراموشت کنم ، منو دست کم گرفتن راست میگفتند آهای بی وفا دلم برای لحظه هایی میسوزد خوبِ من سهمگین ترین شکست زندگی من وضع نابسامانیست آهای روزگار برای دلم بغض ترش دم میکنم دلخوشی هایم کم نیست لزومــی نداره مــن هــمونی باشــم که تو فــکر مــیکنی انقد حالم بده.... حرف حرف حرف حرف.... حرفایی که تکراریه... خودم ازش خسته م... فقط احساس افسردگی دارم.. کسی اینجا منو درک نمیکنه.... حتی تو.. تو که عشقم نفسم زندگی می.... آی چقدر درد دارم ..... دوست دارم كجاي دنياي براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش غرورم را به راحتــــــی به دست نیــــــاوردم.. تـــــو را نیز خواهـــــم زد... یک نفر در هـمین نزدیکــی ها زندگی یعنی همین امروز همین حالا
زندگی میکنم … حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!! وقتی کسی دیر بہ دیر یادم میکنہ نگرانش نمیشم چون شاد بودہ کہ از یادش رفتم. با چشمانی باز بنگر همان دیروزی ام امروزی شده ام مثل تمام رسم ها…
حوصله ات که سر میرود... بادلم بازی نکن... من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کردم...!!
هـَمانطــور كه دِلَــم میخواستــ باشے ... حــالا چِشمــهــایَـتــــ فَــقَـط مـَرا مـیبـیـنَد .. وَ لَبـخَند هَمیشگیَتـــ ؛ لَحـظه هاے نَبودنَتـــ را ، مــیپوشــانَد ... فَـقـَط مــانده اَم ، هَــوَسِ بوســیدَنَتــــ را چه كُــنَم !!!! تو دختری ...
نباید یادت برود که فاطمه (س) هم دختر بود ... تو دختری و باید بدانی که دختر بودن ؛ تو دختری و باید حواست باشد که همین لبخند های ساده ی توست ، که جهان را سرپا نگه داشته ... تو دختری و باید حواست باشد که اگر چشمانی تاب زیبایی ات را ندارند ، معصومیتت را حتی شده خیلی سخت ، ولی باید حفظ کنی ...!! تو دختری ... من دخترم ... ولی باید یادمان باشد که باید یادمان باشد که دختر بودن ، مبادا یادمان برود که ما دختریم ... که ما مثل گُل ، پاک و معصومیم ... که ما لایق ترین مخلوقات خداوند برای شاد بودنیم ...!!
عاشقت خواهم ماند..............بی آنكه بدانی. دوستت خواهم داشت ................بی آنكه بگویم . درد دل خواهم گفت............بی هیچ كلامی . گوش خواهم داد ....................بی هیچ سخنی . در آغوشت خواهم گریست.......بی آنكه حس كنی . در تو ذوب خواهم شد ...........بی هیچ حرارتی . این گونه شاید احساسم نمیرد حرفهایم را تعبیر میکنی و سکوتم را تفسیر! دیروزم را فراموش میکنی و فردایم را پیشگویی! به نبودنم مشکوکی و در بودنم مردد ! از هیچ گلایه میسازی و از همه چیز بهانه .... « خدایا من کجایی این نمایشم ؟ » كاشكي وقت رفتن ميديدي كه جات ، بدجوري خاليه نميدونستم كه يه روزي ميري ، عشقت پوشاليه
كاش ميشد و دلم طاقت مياورد ، قسمتم اين نبود ميپوسم به خدا بي تو زير اين ، آسمون كبود بي تو من ميميرم ديگه ، قلبم اينو واست ميگه هرشب به ياد تو خيس گونه هام ، بي تو بيقرارم حرفاي دلمو پيش كي بگم ، كسي رو ندارم درمان دل من بودي ولي باز ، دلمو شكوندي فكر نميكردم كه يه روزي بري ، رفتيو نموندي بي تو من ميميرم ديگه ، قلبم اينو واست ميگه . . . دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذاريد گريه ام را به حســاب سفرم نگـــذاريد دوست دارم که به پابوسي باران بروم آسمان گفته که پا روي پرم نگـــذاريد اين قدر آينه ها را به رخ من نکشيــد اين قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذاريد چشمي آبي تر از آيينه گرفتارم کرد بس کنيد اين همه دل دور وبرم نگذاريد آخرين حرف من اين است،زميني نشويد فقط... از حال زمين بي خبرم نگــذاريد میرم از اینجا برا همیشه اخه بدون اون میدونم نمیشه میرم یه جای خیلی دور از اینجا سهم من چیشد جز غم از اینجا میرم تا بی نهایت خدا خودش کنه قضاوت میرم واسه همیشه نگین بی وفا بود دلم نمیخواست ولی اون راضی بود میرم شاید قدرمو بدونه بمونه تنها حالمو بدونه میرم تا به خودش بیاد یه روز اخه من براش گریه کردم شب و روز دلم شکست از رفتنش منو گذاشت تنها با غمش رفتو دل به دل دیگه سپرد اون شد دیگه همه کسش میرم تنها باشم با خدا اخه نمیشه بمونم از اون جدا میرم دعا کنین برام برسم به خودم اخه من خیلی عاشقش بودم هر شب از پُـشت صـفحـﮧ ے ڪوچڪ مـوبـایـلمــ در آغــوش مـے گـیـرمـت در زندگے هر کــسے ، یـڪ نفـر هــسـتــ کـهـ مـثل هـیچ کــس نـیـستــــ ! و در زنـدگے مــטּ آטּ یـڪ نـفر تـــ♥ـو هـسـتـے ! نگاه تـــ♥ـــو منو تو دریاے چشماے سیاهت میبره ـﮧ ڪـﮧ گویمــ ڪـﮧ تو منزلگـﮧ چشماטּ منے
دلشوره مرا نداشته باش ! تو را چـــه به فــــرهـــــاد ؟؟ یکــ فــرهــاد اسـتــ و یـک بـیســتونـــــــــ عــــاشـــــقی ... تـــو هـمـیـنــــ یــــک وجــــب دیـــــوار فاصــــله را بـــــردار ، مـــن بـــاورتـــــ مـیـکنـــــــــم !!
دخترک به پسرک گفت:قول بده هیچ دختری را بعد من بیشتر از من دوست نداشته باشی پسرک گفت:نمیتوانم قول بدهم دخترک با گریه گفت:یعنی چی!!یعنی میخوای ترکم کنی!!! گفت:نه دختری که بعد از تو دوستش خواهم داشت تو را مامان صدا میکند! میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، هوای دلم را داری
!
میشنوم صدای تپشهای قلبت را ، حس میکنم گرمی نفسهایت را … من اینجا هستم و میدانم خیالت از همه چیز راحت است!
دلم آغوشتو میخاد غرق شدن تو دستای مردونت
توی چشمات محو بشم بپیچون بازوهاتو دوره کمر باریکم و منو ب خودت بچسبون نفس بکش دوباره دم گوشم دوباره نجوای عاشقانه دوباره تپش قلبهامون از ترس و خجالت آب دهنمو محکم قورت میدم میخندی مردانه ب حرکات بچگانه من تو آغوشت چ آرامش قشنگیــــــــــ
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . .
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود…..
توی ماشین
از آینه ک نگام میکردی دلم غش میرف... دستامون گره خورده بود بهم سرمو گذاشتم رو شونت و خابم برد گرمی دستاتو هنوز حس میکنم دستای کوچیکم گم شده بودن لای انگشتات و تو خندیدی ب معصومیت توی چشمام هنوز یادمه دستتوک گذاشتی رو پام و آروم فشار دادی چشامو بستم... یادتهـــــ؟؟؟
فقط براي عشقم كه خيلي دورم ازش چند وجب در چند وجب تمنای ی عشق بازی زیبا تو آغوشت چقدر میچسبه لبات روی لبای تشنه ام... وحشیانه چنگ میکشم رو پشتت!!! چ احساس قشنگیه....
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻫﻮﺱ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻫﻮﺱ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ
ﻫﻮﺱ ﻏﺮﻕ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ
ﻫﻮﺱ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻫﻮﺱ ﻋﻄﺮ ﺗﻦ ﺗﻮ
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻫﻮﺱ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ!
ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭼﻪ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ!
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮﺍﻡ
عاشق هوس با تو بودن..!
بهترین احــساس...
رسیدن به آرامــــش است ...
کنار کسی که ..
تو را می فهمد و دوستت دارد ..
گاهی خرد میشوی زیر بار حرف های نگفته
غافل از اینکه به تو تهمت بی جنبگی میزنند!
حرف آمدنشان شادت می کند
و ماندنشان ...
با دلت چنان می کند
که هنوز نرفته ...
زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم ؛
باشد که موضوع انشای زندگیت "خدا" ،
مقدمه اش "عشق او" ،
احــساســــات مـرا به حرکت در آورد نمے يابــمــ.
دلــمــ بـه انـدازه تمـامــ دنيـا گرفته ، دلـمــ ميخـواد بـره ، به هـر جا غيــر از اينجـا ،دلـمـ از ايـن همـه
نبـودن ، بـے معـرفتـے ، خيـلـے گرفــته.
چقدر دوست داشتــمــ يک نــفــر از من ميـپــرسيد ، چرا نگاه هــايت آنقدر غمگين استـــ ، چـــــــرا
لبــخنــدهــايتــــــ انـقدر تــلخ و بــيــرنگ استــــ ، امــا افسوس ، افسوس که هـيـچ کس نــبــود ...
پس چرا … زودتر از تکه تکه شدنم … جوابم نکردی … برای
خداحافظی … خیلی دیر بود … خیلی دیر !
که آدم به خودش میگه :
چی فکر میکردیم و چی شد.....!
و من نگذارم !
تکیه زده ام بر دیواری از سکوت ؛
گاه گاهی هق هق تنهایی هایم سکوتم را میخراشد و نقشی از یادگاری میزند
یادگاری هایی که کسی سواد خواندنش را ندارد
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان !
دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است…
کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد
آدم های ِ ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل ِ می کنند..
جان می دَهند..
سخت میشکنند..
سخت فراموش میکنند..
آدم های ِ ساده....
پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم
وقتـــــے
از ارتفاعــــات لبانــــــت
به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم
چـــه سقــــوط دلنشینــــے
راستــــے میدانستــــے
پــــــــــــــرواز را تـــو یـــادم دادے
تو بی خَبـــــَــــر اَز مَن . . .
و . . .
تَمـآم مَن درگیـــــــــــر ِ تو . . . !
تو ساده باور کن ، که سخت دوستت دارم
به دور دست هایی که در دسترس هیچ . . . !
دستی نباشم . . . !
خسته ام از سکوت در و دیوار
خسته ام از سکوت هایی که در جواب درد دلت میشنوی
خسته ام از کاغذ هایی که تنها پناه دلتنگی هایم هستند
فکر کنم کاغذ ها هم خسته اند از من و فریاد های بی صدایم بر سرشان ...
اشکهایم آن بیچاره ها را هم پیر و چروکیده کرده ...
خسته ام.......
به سرنوشت بگو :
بازیچه هایش بیجان نیستند،
انسانند ،می شکنند
کمی آرامتر !…
آه من تنهاترین، تنهای این دنیام
هیچ یاری، مهربانی، هیچ همدردی
نیست حتی سایه ای اینجا
قلب من عمریست بغضش را فروخورده
اشک های تلخ من هم سخت، تکراریست
هستم اما از تهی هم نیست تر، گویا
بودنم همرنگ مرگی ممتد و جاریست
جــ ـای خالــ ـے ام را حِـ ــس کـُــ ــنے
دَر دِلَــ ـت بـ ـا بغـ ــض بگـُویـــ ـے :
" ڪــ ـاش اینجــ ـآ بــ ــود "
وقتی تو رو ندارم / که بشینی کنارم
وقتی تو رو ندارم / وقتی که بی قرارم
چشام ُ باز میبندم / به گریه هـام میخندم
تو رو صدا میزنم / شاید بیای دیدنم ..
از من عبور می کنی و دم نمیزنی / تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای . . .
که دیگـــــــــر....
نه صدایم را بشنــــــــوے...
نه نگــــــــاهم را ببنی...
نه وجودم را حس کنـــــــــی....
...
و میشویی...با اشکت....
سنگ قبر خاک گرفته ے مرا.....
....
ولی....من ...دیگر ...نیستم
کــه دُنـیــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد
کــه آدَمـ هــآےتـکـرآرےرآ روزےصـَـد بــآر بــِبـیـنــی
و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد
کــه نـَتـَـوآنـی آن کَـسـی رآ کـه دلـَتـــــ مـیـخواهــَـد،
حـَـتــی یـِکــــ بــآر بـبــیـنــــی...!!
کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد (!)
آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی
آغـوشـش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم
هـیـچ نـگـویـد! هـیـچ نـپـرسـد...
فـقـط مـرا در آغـوش بـگـیـرد...
باید لا اقل یک قصه آرام بلد باشد…
برای وقتهایی که عشقش بیقراره و نمیخواد از بی قراریهاش حرف بزنه…
برای وقتهای که عشقش لج کنه…
بهانه میگیره…
بغض میکنه…
قهر میکنه…
برای وقتهایی که عشقش بچه میشه…
دلت که شکست، سرت را بگیری بالا .
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.
حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است .
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود…
صبور باش و ساکت.
بغضت را پنهان کن،
رنجت را پنهان تر!!!
قیامـــــتت را بر پا کن!!!
تــــو اگـــر خــــسته نــــشده ای ، ما عجــــیب خســــــته ایم ..
خـ ـاّلـے مـے کـُـنـَمـ
دوبـ ـــاّره پــُر مے شــَوَد اَز تـ ـو ...
چــِ بـَرکــَتـے دارَد اِيــن عــِشـقـَتــ...!!!
می شكند بغضــمـــــ یك وقت !!
آنگاه غرقـــــ می شوی
در سیلابـــــ اشكهایی كه
بهانه ی روانــــــ شدنش هستی !! . . .
تا بیش از این انرژی ات را صرف نکنی برای...
صادقانه دروغ گفتن
خالصانه خیانت کردن
و عاشقانه بی وفایی کردن...
و چه حس پوچی بود این که میپنداشتم...
گـــاهـــی سـعــی مـی کـنـــــد ،
مــــردانـــه بــازی کـنـــــد !
مــــردانه کــــــار کـنــــــــــــــد ...
مــــردانـــه قــــــدم بــــــردارد
مـــردانـه قـــول دهــــد
امـا هـر کـاری هـم کـه بـکـنـد
زن اســتــــــــــ !
احــــســـــــــاس دارد
لـطـیفــــ اسـتــــــــــــــ
یـک جـا عـقـب مـی نـشـیـنـد و مـحـبـت تـو را مـی خـواهـد
زن اسـتــــــــ دیـگــر ... !
what is love ?
A:Luv is wen sum1 breaks ur heart
n d most amazing thing
is tat u still luv them
Treat it gently, please do not break it.
Its full of love thats good and true,
So please keep it always close to u.
its shine like star
its warm like sun
its soft like flower
AND
its beautiful like u
غمناکــ ترینــ لحظه یــ ویرانــ شدنمــ را
در خویشــ فرو رفتمــ و در خویشــ شکستمــ
تا کهــ یکــ لحظهــ نبینیــ غمــ تنها شدنمــ را
من همان که ابتدایش بوی پایان میدهد
خوب میدانم که یک شب ، یک شب بی انتها
عشق روی دستهای بی کسم جان میدهد
برای سیگار کشیدن...
برای گریه کردن...
برای بغل کردن یک بالشت...
برای گوش کردن اهنگ های قدیمی...
برای زل زدن به تاریکی...
برای نخوابیدن و خاطره ها را مرور کردن.....!!!
خودمانی بگویم ؛
به آخر خط که برسی دیگر فقط نگاه میکنی .
I love you for all the times in wich i haven't lived
I love you for all the women i don't love
I love you to love
بـ ــاور ڪَـ ــرב و مــَ ـرا ڪُـ ـوچَڪ בیـ ـב و َ
من یک دنیا دوستت دارم
و تو زیر بار این همه عشق قد خم نمیکنی.....!
بهـانهــ های مانـدنـــ که تمـامـــ شــود
کــافـیستــ ــ ـ
به نگاه مهربونت دلمو بدجوري باختم
چيز تازه اي ندارم كه به پاي توبريزم
دست خوب مهر
برو که ديدن اشکات، منو به گريه ميندازه
نگاه کن، آخر راهم، نگاه کن، آخر جادست
نميشه بعد تو بوسيد، نميشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اينجا، تو اين روزاي بي لبخند
که بايد بي تو پرپرشه، که بايد از نگات دل کند
حلالم کن اگه ميري، اگه دوري، اگه دورم
اگه با گريه ميخندم، حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بي تو ،که ميدوني نميتونم
که ميدوني نفسهامو، به ديدار تو مديونم
فداي عطر آغوشت، برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره، منو به گريه ميندازه
برو عشقم، خداحافظ ،برو ،تو گريه حلالم کن
خداحافظ برو اما ،حلالم کن، حلالم كن
از من بود
با کسی حرف میزدم که سمعک هایش را پیش دیگری جا گذاشته بود
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام
ومــن هــرروز
بــه مــوريــانــه هــا يــي فکــرمــيکنـم
کــه آهستــه وآرام
گــوشه هــاي خيــالام رامــيجــونــد
به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم
ازحال مــیــروم
حتی اگر خون هم گریه کنی
عمق همدردی دیگران با تو یک کلمه است :
“آخی” !
جای رد باشو میبینم
تنها بدون مــــــــــن ...!..
دیدی صبح می شود
شب ها بدون مـــــــــن...!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت ...
امروزم هم گذشت …!
طوری نمی شود فردا بدون مــــــن
وقتــی دست هایت را دور کمـرم حلقـﮧ مــی کنـی . .
و بــﮧ آغوشت سفت مـرا مــی فشـاری . .
و وادارم مــیکنی . .
که بــﮧ هیچکس فـکـر نکنم . .
جــز تــو (مرســـــــی که هستی)
دوس پسر الکی : باشه عشقم برو...
من اگر نباشم دیگری جایم را پر میکند
به همین سادگی!
گاهی وسط یک فکر
وسط یک خیابان
سردت می کنند
داغت میکنند
رگ خوابت را بلدند
زمینت می زنند
گاهی وسط یک خیابان...
يه چيز ِ خيلي کوچيک....
يه خاطره....
يه حرف....
يه لبخند....
يه نگاه....
و بعد....
همين....
سرد و سخت
آنهایی که چشمانشان تهی است
قلبشان عاری از هر احساسی
صدای بی تفاوتی هات ازارم میده
هـــَـــــــــر سـازی کِـه زدی رَقصیـدمـ.
بـی اِنصـاف یکبــار هَـم تـو بِـه سـاز مَـن بـِــرقــص ؛
ببیــــــــن ...
دِلــمـ چـِـه " شـــــــــــوری " میـزَنـد ...؟!
از اینکه…
هنوز بهت فکر میکنم…
خدایا کمکم کن…
خسته شده ام…
وقتی مال من نیست…
چرا تو فکرمه…!!!
تو دیگر هیچ نداری و تمامت را پیش من جا گذاشته ای
اما صدای خنده هایم
دوستت دارم هایم
و تاریخ تولدم
همیشه با تو همراه خواهد ماند ..
هر روز سیگار می کشی
روزها می خوابی و شبها بیداری
از ترس اینکه فکرم سراغت نیاید با آدمهای مختلف حرف می زنی
با آنها می خوابی
بیرون می روی
ولی هنوز دلت پیش من است
و من آنقدر تنها می مانم تا فکر لعنتی ات از ذهنم برود ..
تو برای من تجربه ی تلخی شدی
و من برای تو خاطره ای به یاد ماندنی
تو دیگر هیچکس را اندازه من دوست نخواهی داشت .
خیلی بی خیال…
همان کسی که…
"تمام خیال من است"…...........!
به همه کس بگویم ...
پس خاکش میکنم زیر چهره ی خنـدانم...
تا همه فکر کنند
نه دردی دارم و نه قلبی ...
کـــ ـــه تـــ ــو هــ ــر روز در گلـ ــویتــــ ـــــ
خــــ ـــاری کشنــ ـده احســـ ـــاس کنــ ــی
بـــ ــــرای کســ ـــی کــ ــه
" بـــدانـــ ــی "
حتــ ــی یکـــ ــــ بــار در عمــ ـــرش
بــ ـه خــ ــاطـــ ــــر تـــ ـو " بغــ ـض " هـ ــم نکـــ ــرده اسـتــــ ــــ ...
همرنگ ارزوهایمان
نماز باران بخوان…
بغض کرده…
ابریست…
اما نمیبارد…
به سلامت!
من خدا نیستم که بگویم:
“صد بار اگر توبه شکستی باز ای”!
آنکه رفت، به حرمت آنچه با خود برد، حق برگشت ندارد…
رفتنت مردانه نبود، لا اقل مرد باش و برنگرد…
که دستانم را بگیری
آرزو میکنم هر روز زمین بخورم !
کاش تابستانها هم برفی بود !
دستامو گرفت و گفت چقدر دستات تغییر کردن…
خودمو کنترل کردم و فقط لبخندی زدم…
تو دلم گریه کردم و دم گوشش گفتم:
بی معرفت! دستای من تغییر نکرده…
دستات به دستای اون عادت کرده…
همان موقع که تو دختری را شاد میبینی و گمان میبری که در درونش دارد با لیدی گاگا فریاد میکشد بعید نیست که در ذهنش با هایده اشک نریزد !!!!
بی اعتمادم که میترسم
هرگاه از شادی به هوا بپرم
زمین را از زیر پایم بکشند…
دلــــــــم میخواهد
حســـادت کنم به
وقتی هوای رابطه
باید رفتـــــــــــــــ
مــــــــیروی...
و فقط یک سلام!
و گاهی فقط یک خــــــــداحـــــــافـظـ.. ..!!!
نه.. این انصاف نیست..
مــــن و یـــک دنـیــا عــشـــق...
تــــــــو و یـــک دنـیـــا بـــی تـــفـاوتـــــــــی...
درد دارد " امــروز " حـــــــرفی بـرای گفـتـن نـداشتـه بـاشی ؛
بـا کســی کـه :
" دیـــــــــــــروز " تـمـام حـــرف هایتــــــ را فقــط به او می گفتی!!!
قـــآب گــرفــتم
بـــه صـــورَتــم آویـــختــَــم ـ ـ ـ
حــالــآ با خـیال رآحــت هــَـــر وقــت دلــم گــرفــتــــ
بــُـــغــض مــےکــنم ـ
حــــآلآ کـــــه دیگـــــَر هَوآیَـــــم رآ نَدآرے...
"" بــیاد بیار ""
کسی رو که خیلی دوستت داره...
وقتی ناامید شدی
""بـــیاد بیار ""
کسی رو که تنها امیدش تویی...
وقتی پر از سکوت شدی
"" بـــیاد بیار ""
کسی رو که به صدات محتاجه...
وقتی دلت خواست از غصه بشکنه
"" بــیاد بیار ""
کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته....
یادمان باشد!!
در بـرابر اشــــــکهـایش ؛
شکســـتن غــــــرورش ،
لحظه های شکستنش در تنهایی و لحظه های بی قراریش !
واگــــر یادمـــــان بــــرود ؛
در جـــــایی دیگــــــر ســــرنوشـــت یادمـــــان خواهــــد آورد !
وایــن بــار مـا خــود فرامـــــوش خـــواهیــــــم شـــــــــد ... !!
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...
تــــمـــــــــــــــــــام
روزهـــــــــــــایــــی كــه سرگرمـــــیتـــــــــــ بـــودم
زنـــــــــدگیــــــــــم بــــــــودی....!!♥♥♥
آن روز می فهمـــــی خــــــودت را
به پـــــای کســـی کـــــه هیـــــچ وقــــت
پیـــــشت نبـــــــوده ، پیـــــر کــــردی
به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند !
سکوت می کنیم...
به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند !
سکوت می کنیم...
برای لحظه ای بیشتر باهم بودنمان . . . .
و سکوت انگار سخت ترین کار ِ دنیاست !
سکوت می کنیم !
آخ !
دیدی چه شد ؟!
من با همین کلمات سکوتم را شکستم....
آدم از روی دوست نداشتن
از یکی فاصله میگیره
یه وقتایی از ترس وابستگی
باید بفهمی وقتی دلت می گیره ... تنهایی
باید عادت کنی که با کسی درددل نکنی !!
آوای تو می خواندم از لایتناهی
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
و یـکــی یـکــی از خـُـدا بخـواه
خـُــــدا یـــــادش نـمـــــی ره
چیزی که امــروز داری
گوش های خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه
آرزویی بکن
شـاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تــو باشد
خنــــــــجرخیــــــانتی راکه درپشتــــــــم فرورفتــــــــه
درمیـــــــــــــاورم:
میبــــــــــوسمش:صیقـــــــــــلی عاشقـــــانه:انــــــــدکی نمکـــ به رویــــــش
نـــــــوازشــــــــش کـــــــــــرده
دوبــاره بـــرسرجایـــش میـــــگذارم.ازقــــــــول من به ان�لعنتـــــــی�بگــــوید
خیــــــــــــالش تختـــــــــــ
منه دیــــــــــوانه هنـــــــــــوز به خنــــــــــــجرش
هـــــــــــم وفــــــــــــــــادارم
مجبوریم ناراحتی های امروز را تحمل کنیم.
آرامش به معنی سکوت و سکون نیست ،
بلکه راحتی خیال است...
ﯾـﮑـﯽ ﺑـﺎﺷـﻪ
ﯾـﮑـﯽ ﺑـﺎﺷـﻪ ﮐـﻪ ﺑـﻐـﻠـﺖ ﮐـﻨـﻪ
ﺳـﺮﺗـﻮ ﺑـﺰﺍﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺳـﯿـﻨـﺶ
ﺁﺭﻭﻣـﺖ ﮐـﻨـﻪ
ﺣـُﺮﻡ ﻧـﻔـﺲ ﻫـﺎﺵ ﺗـﻨـﺖ ُ ﺩﺍﻍ ﮐـﻨـﻪ
ﻋـﻄـﺮ ﺩﺳـﺘـﺎﺵ ﻣـﻮﻫـﺎﺗـﻮ ﻧـﻮﺍﺯﺵ ﮐـﻨـﻪ
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ ﮐـﻪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩﻡ ﮔـﻮﺷـﺖ ﺑـﮕـﻪ
ﻏـﺼـﻪ ﻧـﺨـﻮﺭﯼ ﻫـﺎ
من کنارتم
که...
احساس میکنم دنیا هم بیاید باز نمیشود...
اما با صدای نفسی......
آرام میشود.....
دلم برای ان صداها تنگ است!
چـــــون در آن گـلـه ای نـیـسـتــــ
گـاهـی سـکـوتـــــ دلــی را مـی شـکـنـد
گـاهـی دلـی را بـدسـتـــــ مـی آورد
گـاهـی از دلتـنـگـی حـکـایـت مـی کـنـد
گـاهـی بـغـض در گـلـو خـفـتـه اسـتـــــــ
گـاهـی حــــرفــــ در راه مـانــــــده اسـتـــــ
گـاهـی اوقـاتـــــ سـکوتــــــ سـخـن بـی کـلام اسـتـــــ
و گـاهـی سـکـوت گـریـه بـی صـدای دل یـکــ عـاشـق اسـت
تنهــــا آمده ام ,تنهـــا مـــیروم
یک وقـتهــایــی
شایـــد حتـــی برای ساعتـــی یا دقیــقه ای
کم مــی آوری
…
دل وامانـــده ات یــک نفـــر را مـــی خواهــد
کـه در نــهایــت تــنـفـر
عاشقانه دوستش داری…..
خون میدوید زیر پوستم و با عشق می گفتم جانم
غافل از این که واقعن عروسکی بیش نبودم
عروسک خیمه شب بازی
در برابرم مشت می کنی . . .
میپرسی گل یا پوچ ؟
در دلم می گویم :
فقط دستانت . .
دِلـــَم دَر دَسـت او گـیـر اَست
خـودَمـ اَز دَسـت او دِلـگـیر
عـَجـَب دُنـیـاے بـی رَحـمے . . .
دِلــَم گـیر اَسـت و دِلـگـیرَم!
بعضی حرف ها را “نباید خورد”
بیچاره دل چه میکشد میان این “زد” و”خورد
تابـــــ خوردن خیــــــــال در روز هایی است
که هرگــ ــــــــز تعبیر نمیشود
تا بدانی که
چه حسی دارد
وقتی این همه دوست دارم...
گفتن که عشق تو کجا لایق عشق اون میشه ؟ / گفتن برو که عشق اون ، قسمت دیگرون میشه
وقتی بروی
دیگر برنمیگردی
هر چند که من در هوای
آمدنت هم بمیرم باز تو
بی خیال من وعشق من شده ای
جوریکه انگار کسی نبود
آخرش هم نیست
انگشتانت را بر دیوار تنهایی ام بکش
حتی کوتاه
میخواهم ضخامتش را حس کنی
بعد از رفتنت هیچ کس
همصحبت دل من نشد
که بی بهانه عقلم را زیر پا گذاشتم
و احساساتم را سرپا نگه داشتم…
کاش از این فاصله حس می کردی
لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند …!
نداشتنت بود ،نه داشتنت به زور
باور کن
خواسته من در کنار نخواستن تو هیچ شد
همین وبس
بی قراری های دلم
یاد تو را
به دورترین نقطه ذهنم برده
میترسم
فراموش شوی
درست است که من
راه های نرفته زیاد دارم
اما خودت هم میدانی
با تو زیاد راه آمده ام
پس کاری کن
که ما در کنار هم
عاشقانه نفس بکشیم
دوری وجدایی بس است
اما شب چشمانم خیس یاد تو میشودند
گویی باید باور کرد هر آنکه از دیده برود
ودر کنار ایوان چشمهای
باران خورده ام
به صرف دلتنگی دعوتش میکنم
من و او جای گرفته در یک صندلی
برای هم دلتنگی سرو میکنیم
تا نباشد روزهای بی امید هم بودن
به خیالش تـــو را از مــن دورکـرده
همه چیز هست برای تنها نبودن
اما
من دنبال کسی هستم برای باهم بودن
دلخوشی من زمزمه کردن نام توست
زیر لبهایم میترسم آن را هم از من دریغ کنی
آهسته در گوش خیالم بگو با دل من میمانی
مــن هــمونی ام کــه حتی فــکرشم نــمیتونی بــکنی
مدتی است فکرم درد می کند...
دکتر ها می گویند:
توده ای از حرفهای ناگفته در سر دارم
کــــــه هر وقت دلـــت خواست خـــــردش کنی ..
غـــــــرور من اگر بشکـنـــــــد
با تـــکـــــه هـــایـــــش شاهـــــــرگ زنــــدگـــــی
♥
چـــیزی
♥
به وسـعت یک زنـــدگی برایـت جا گذاشــته است
♥
خیالــــت راحـت باشــد
♥
آرام چشــمهایت را ببـــند
♥
یک نفر برای همه نگرانــــــی هایت بیـــدار است
♥
یک نفر که از همه زیـبایی های دنیـــا
♥
تــنهـا تــــو را بــــاور دارد
♥
♥ دوســــــتدارم مونــس من ♥
♥
یعنی در آغوشت تا همیشه تا فردا
♥
زندگی یعنی نگاه تو
♥
کوک کردن قلبم با صدای تو
♥
دل دادن به آهنگ دل پاکت
♥
سرور و عشق در فضایی ساکت
♥
زندگی یعنی همین دم
♥
که از دلتنگم
♥
می دانی
♥
از این حسم عشق را می خوانی
♥
زندگی یعنی داشتن قلب پرستو
♥
در این وادی پست و ناهنجار تو در تو
چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد بگذار هر چه ازدست
میرود برود؛ من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد، حتی زندگی را !
غمگین بودن نیست ...!!
غمگین بودن را قاطی دختر بودنمان نکنیم ...
غمگین بودن نیست ...
هــرچـقــבر مـــَـــغـــــــــرور ... !
هــرچـقــבر صـــــــــــآدق ... !
هــرچـقــבر ωــــــــــآده ... !
هــرچـقــבر جـــَــذاب ... !
هرچقــבر مـَـڪــآر ... !
בرωـــــــــت . . .
امــآ گـآهـے
بــراے فــتـح یـڪـــ وجــب از جـغــرافـیــآےِ زטּ
بــآیــב بــﮧ زانـــو بــیـفــتــے
آدمهایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند ...
و با ژست صمیمیت ...
داشته هایت را می شمارند ...
احساساتت را خط کشی می کنند ...
اشتباهاتت را سرزنش می کنند ...
به چیز هایی که خود ندارند حسادت می کنند ...
دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت
و آنها را بزرگ و بزرگتر می کنند ...
و هر کاری که لازم باشد می کنند ...
تا تو را کوچک و بی رنگ و کدر نشان دهند
فریب ظاهرشان را نخور
این آدمها " آینه " نیستند، " شیشه خورده " اند ...
و نـمـیـدانے ڪــﮧ چـﮧ آرامـشے سـت هـمـیــטּ آغـوش خـیـالـے
غرق میڪنـﮧ و میڪشـﮧ
مے خواهمــ دست هایت را بگیرمــ
و با نت هاے قلب ڪوچڪت بر پیانوے انگشتانت
پر احساس تریـטּ موزیڪ عشق را بنوازمــ
بـﮧ ڪـﮧ گویمــ ڪـﮧ تو گرماے دستاטּ منے
گرچـﮧ پاییز نشد همدمــ و همسایـﮧ مـטּ
بـﮧ ڪـﮧ گویمــ ڪـﮧ تو باراטּ زمستاטּ منے
اینجا هم اتاقی من حسرت توست ،
رنج میخورم ، اشک مینوشم ،
من خوبم ! میدانم با حسرتت چگونه تا کنم ،
فقط برای من بنویس :
" هنوز هم لبخند میزنی؟ "
میدانم با دلتنگی ها سر میکنی ، بس که اشک میریزی چشمان نازت را تر میکنی…
من که به خیال تو رفته ام به خیالات عاشقانه ، تو به خیالم پیوسته ای به یک حس عاشقانه
شیشه ی دلتنگی ها را شکسته ایم در دلهایمان،او که میفهمد حال ما را کسی نیست جز خدایمان
از تپشهای قلبت بی خبر نیستم ، من که مثل دیگران نیستم ، تو جزئی از نفسهای منی ، تو همان دنیای منی!
کاش بیاید آن روزی که تو را در کنارم ببینم ، خسته ام از این انتظار ، سخت است بی خبر بودن از یار، آن یاری که مرا در راه نفسگیر زندگی همیشه همراهی میکند ، آن یاری که هوای دلم را بارانی میکند
مثل یک روز بارانی ، به لطافت همان بارانی که من عاشقانه دوستت دارم!
امشب نیز مثل همه شبها ، دلم دارد درونش حرفها ، بیا تا فرار کنیم از همه غمها ، بیا تا بشکنیم این سد را در بینمان ، تا نباشیم باهم ، ولی تنها!
میدانم تو نیز حال مرا داری ، تو نیز مثل من ، درد مرا داری ، دوای دردم تویی که اینجا نیستی ، تویی که در غم انتظارم نشسته ای ، میدانم مثل من از این انتظار خسته ای ، میدانم مثل من دلشکسته ای
آرام میگذارم روی هم چشمهای خیسم را
و این یک راز است ، تو آنجایی ، دلت با من است
از این دنیا ، در میان این لحظه ها ، تنها غمی که در دلم نشسته ، این است که فاصله،همه درها را بر رویمان بسته !
کاش دری باز شود و رها شویم در آغوش هم ،شب تا سحر همدیگر را بفشاریم در آغوش هم…
نـگـاهـم نـڪـنـنـد …
بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم
سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !
نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .
نـه !
حـواسـم نـیـسـت . . .
عـاشـقـت مـی شـوم . .
چه بیقرار بودی زودتر بروی…..
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی
من سوگوار نبودنت نیستم!!!
من شرمسار این همه تحملم..
Zhandark